ورودعلیامخدّره حضرت زینب (س) به مدینه
آپلود عکس و فایل رایگان و دائمی" />); background-repeat:no-repeat">
آپلود عکس و فایل رایگان و دائمی
آپلود عکس و فایل رایگان و دائمی


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
آپلود عکس و فایل رایگان و دائمی
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آپلود عکس و فایل رایگان و دائمی
تاریخ : پنج شنبه 22 دی 1390
بازدید : 1054
نویسنده : میرمحمّـدسـیِّدمردانی

 

%%%%%%%%%%%%%%%%%%

 

ورود عليا مخدره زينب عليهاالسّلام به مدينه طيبه


به گفته مولف طراز المذهب : چون اهل بيت عليهم السّلام در بازگشت از شام ، به مدينه نزديك شدند و سواد شهر نمايان گرديد، عليا مخدره زينب عليهاالسّلام فرمود: اى خواهران ، از محملها پياده گرديد كه اينك ، روضه منور جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله نمايان گرديد. سپس فرمود: اى ياران ، اين محملها را دور، و اين شتران را به يك سوى بريد كه ما را تاب ديدن نمانده است . در آن وقت ، چنان آهى بركشيد كه مى خواست روح مباركش از قالب تن بيرون تازد. پس همگى فرود آمدند و لواى غم و مصيبت بر افراشته و خروش محشر نمايان ساختند و اسبابى كه از شهداى كربلا با خود داشتند بگستردند و خيمه حضرت سيد الشهدا عليه السّلام را كه در هيچ منزلى بر سر پا نكرده بودند در بيرون مدينه بر پا كردند و مسند آن حضرت را گستردند. چون عليا مخدره اين بديد، چنان ناله بركشيد كه بيهوش به روى زمين افتاد. چون به هوش آمد با ناله جگر شكاف فرياد بركشيد: وافرقتاه اين الكماه ؟ اين الحماه ؟ و الهفتاه
فما لى لا اوارى الحمام المهجته
و كنت يحى نور عين و عزتى
يا اخى يا حسين ، هولاء جدك و امك و اخوك الحسن و هولاء اقربائك و مواليك ينتظرون قدومك يا نور عينى قد قضيت نحبك و اورثتنى حزنا طويلا مطولا ليتنى مت و كنت نسيا منسيا.
پس از آن روى به مدينه آورد و آن شهر را مخاطب ساخته فرمود: اى مدينه جدى فاين يومنا الذى قد خرجنا منك بالفرح و مسره و الجمع و الجماعه و لكن رجعنا اليك بالاحزان و الالام من حوادث الزمان فقدنا الرجال و البنين و تفرقت شملنا آنگاه به سوى روضه منور جدش ‍ روان گرديد. چون به روضه رسيد هر دو طرف درب مسجد را گرفت و چنان ناله از جگر بر آورد كه مسجد را متزلزل گردانيد. سپس رسول خدا را سلام داد و گفت : السّلام عليك يا جداه ، يا رسول الله ، اين ناعيه اليك اخى الحسين ابو مخنف گويد: در اين وقت ، ناله اى بلند از قبر مطهّر برخاست و مردمان از شدت بكا و نحيب به لرزه در آمدند، و آن مخدره فرمود: كاش مرا به خويش وا مى گذاشتيد تا سر به صحرا گذاشته خاك بيابانها را با سرشگ ديده تر مى كردم ، زيرا چگونه داخل مدينه شوم و سوال و جواب نمايم . در آن وقت ، زنان مدينه و هاشميات به استقبال زينب شتافته و آن مخدره را در بدو حال نشناختند، چون حوادث روزگار چهره آن مخدره را ديگر گون كرده بود. زنان مهاجر و انصار و قريشيان چون آن حالت بديدند، خود را بر خاك و خاره بينداختند، گريبانها چاك كردند، صورتها بخراشيدند و چون ديوانگان گريستند، به گونه اى كه سنگ را آب و آب را كباب مى ساختند، و تماما مبهوت و متحير بودند، چون شخص صاعقه زده يا امواتى كه در عرصه عرصات از قبور بيرون آيند. پس زنان اطراف آن مخدره را فرا گرفتند تا او را به خانه برند و پيوسته او را تسليت مى دادند. فرمود: چگونه به خانه بروم و به كدام خانه داخل بشوم كه صاحب ندارد و مردان آن همه كشته و در خون آغشته مى باشند؟ و كلماتى فرمود كه دلهاى حاضران را از تن آواراه ساخت .


%%%%%%%%%%%%%%%%%%


ملاقات ام البنين با زينب كبرى عليهاالسّلام


آورده اند: وقتى كه اهل بيت عليهم السّلام وارد مدينه شدند، ام البنين عليه السّلام كه كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله با زينب كبرى عليه السّلام ملاقات كرد و به وى گفت : اى دختر اميرالمومنين ، از پسرانم چه خبر؟
زينب عليه السّلام فرمود: همگى كشته شدند. ام البنين عرض كرد: جان همه به فداى حسين عليه السّلام ، بگو از حسين عليه السّلام چه خبر؟ زينب فرمود: حسين عليه السّلام را با لب تشنه كشتند. ام البنين عليه السّلام تا اين سخن را شنيد، دستهاى خود را بر سر كوفت و با صداى بلند و حال گريان گفت : واحسيناه ! زينب عليه السّلام فرمود: اى ام البنين ، از پسرت عباس يك يادگارى آورده ام . ام البنين گفت : آن يادگار چيست ؟
زينبت عليه السّلام سپر خونين حضرت عباس عليه السّلام را از زير چادر بيرون آورد، و ام البنين عليه السّلام تا آن را ديد، آنچنان دلش سوخت كه نتوانست تحمل كند و بيهوش به زمين افتاد.

 

%%%%%%%%%%%%%%%%%%

 

زينب عليهاالسّلام كنار قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله


بانوى بانوان زينب را در مجالس عزا سوگوارى كه عبدالله جعفر براى دو فرزندش بر پا كرده نمى بينيم . به گمان ما مى رسد كه بيدار خوابى و رنج مصيبت و فرسودگى بر او فشار آورده و در اثر ناتوانى به خواب رفته است . ولى چيزى نمى گذرد كه او را مى بينيم از اشك خود دارى كرده و در پى انجام كارى شده و چيزى را جست و جو مى كند.
امروز براى زينب به جز گريه و زارى وظيفه ديگرى است .
اين خون پاك نبايد به هدر رود و به خدا اين شهيدان بزرگوار سزاوار نيست كه از صفحه گيتى محو شوند.
مردم دسته دسته به خارج شهر، آن جا كه جاده خاكى به كربلا منتهى مى شد پيش مى رفتند، از خبر ورود اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله بين مردم همهمه اى شد، مدينه يك پارچه عزا و ماتم بود، شيعيان على مرتضى عليه السّلام چون مردان جوان مرده اشك مى ريختند و زنان ضجه و شيون مى كردند، مقابل مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله جمعيت انبوه ترى ضجه و شيون مى كردند. زينب وارد مدينه مى شود. با ديدن زينب صداى ضجه و شيون بلند شد. شتر آن بانوى شجاع كه از مبارزه بيدادگرانه مردم خواب رفته و شام و كوفه باز مى گشت ، در مقابل مسجد توقف نمود، بانوان بر گرد وجودش حلقه زدند. ولى ناگهان به جاى ضجه و شيون سكوت همه جا را فراگرفت .
حضرت زينب عليه السّلام به كمك آنان كه افتخار خدمتگزارى اش را داشتند از كجاوه پياده شد و به در مسجد تكيه داده و به سكوت مردم خيره خيره نگاه مى كرد.
ناگهان دختر على مرتضى سكوت را در هم شكست ، خطاب به تربت مطهّر جد بزرگوارش چنين فرمود:
اى جد بزرگوار! من خبر شهادت برادر عزيزم حسين را برايت آورده ام
به دنبال اين سخن كوتاه چنان ضجه كشيد كه مردم با او همصدا شدند. كمى سكوت كرد، ولى مردم همچنان ضجه مى زدند و بر قاتلان زاده رسول خدا صلى الله عليه و آله لعن نفرين مى فرستادند. ولى باز زينب به اطراف نگاهى افكنده با ناله سوزان و ملايمى كه از اعماق قلب مى كشيد، همهمه اى ديگر به وجود آورد و آنگاه دوباره چنين آغاز سخن فرمود: اى حسين ، برادرم ، اين قبر جد و مادر و برادر تو است ، اينها همه قوم و خويشان و دوستان تو هستند كه منتظر قدوم تو هستند.
اى برادر، اى نور چشم من ! تو رفتى آيا مرا به غم و اندوه هميشگى مبتلا ساختى و اى كاش من مرده بودم و چنين روز تلخى را به خود نمى ديدم ! و آنگاه خطاب به مردم مدينه چنين فرمود: اى مدينه رسول خدا صلى الله عليه و آله ، چه شد آن روز كه ما دسته جمعى با شادى و خوشحالى خارج مى شديم ، ولى امروز در اثر حوادث زمان ، مردان و فرزندان خود را از دست داده ايم و با غم و اندوه وارد مى شويم ؟

 

%%%%%%%%%%%%%%%%%%





:: موضوعات مرتبط: ورود حضرت زینب (س) به مدینه , ,
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آپلود عکس و فایل رایگان و دائمیdiv>
به وبلاگ سفیر3ساله خوش آمدیداز بازدیدتان ممنون.
آپلود عکس و فایل رایگان و دائمی
آپلود عکس و فایل رایگان و دائمیa>
آپلود عکس و فایل رایگان و دائمی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سفیرسه ساله و آدرس safire3sale.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1503
بازدید دیروز : 1445
بازدید هفته : 2952
بازدید ماه : 2948
بازدید کل : 60484
تعداد مطالب : 109
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


”مشاهده

RSS

Powered By
loxblog.Com